امیر علی جونامیر علی جون، تا این لحظه: 10 سال و 7 ماه و 6 روز سن داره
یکی شدن دلامون یکی شدن دلامون ، تا این لحظه: 15 سال و 7 ماه و 6 روز سن داره
سن مامانسن مامان، تا این لحظه: 32 سال و 6 ماه و 18 روز سن داره
سن بابامحمدسن بابامحمد، تا این لحظه: 34 سال و 2 ماه و 18 روز سن داره

امیرعلی نازدونه و دردونه

متی جالب$$

 استادی دریکی ازدانشگاه های خارجی به شاگردان میگوید: بچه هاتخته رومیبینید? همه میگن آره... میگه منو میبینید... میگن اره... لامپ رومیبینید? میگن اره ... میگه خدا رومیبینید? میگن نه... میگه پس خداوجودنداره... یه ایرانی بلندمیشه میگه بچه هامنومیبینید: میگن اره... میگه تخته رومیبینید... میگن اره میگه مغزاستاد رومیبینید: میگن نه... میگه پس استادمغزنداره...   ...
17 خرداد 1393

سخنی با دوستانم

سلام دوستان نی نی وبلاگی عزیزم  دوستان عزیزی که جویای حال گل پسرم شده بودن   ممنون از این همه مهر و محبتتون و اصلا فکرشو هم نمیکردم که بصورت   مجازی انقدر دوستان خوب پیدا کنم واقعا بخودم میبالم از داشتن دوستان   مهربانی مثه شما   امیرعلی حالش بهتر شده و انگار هم حق با شما بود تب و بی قراری اش   از دندوناش بود با این که هنوز در نیومده اما طبق مشاهدات بنده   {مامانیش}لثه هاش سفید شده و بطور خوشبینانه انشالله در روزای اخیر   دندونه ناز و سفیدش از زیرش بزنه بیرون       دوستتون دارم    ...
9 خرداد 1393

نهمین ماهگرد پسرم تاج سرم مبارک

پسرم   تاج سرم   امیرعلی جونم   نهمین ماهگردت مبارک  باشه   ماهه شیرین و زیبا و دوست داشتنی رو  با وجوده تو تجربه کردم   پسرم ماه است که زمینی شدی و ماه هم در وجودم بودی   و با این وجود 18 ماه در کنارم هستی{9 ماه بارداری }   و من با بند بند وجودم حست میکنم     وقتی در میان چشم ها و آغوش های باز اطرافیان فقط و فقط به   طرفه من میایی   و آعوشه منو به هر آغوشی ترجیه میدهی   احساس شور و شعفه وصف ناشدنی پیدا میکنم   پسرم با وجوده تو من یعنی مامان اله...
8 خرداد 1393

روزای سخت{تب کردن گل پسر}

سلام مامان فدات بشم عزیزه دلم این روزا روزایه سختی رو هر دومون میگذرونیم.   دو شب پیش بصورت کامل غافل گیرانه تب شدیدی کردی و بی قرار شده بودی و تو خونه نه تب بر و استامینوفن داشتم نه بابایی خونه بود خلاصه مامانی خدارو شکربا  مادرجون{مادر همسرم} تو یه ساختمون زندگی میکنیم و شب رفتیم پیششون و با کمترین امکانات و پاشویه دادن و گذاشتن خیار به بدنت تبت رو تا حد امکان پاین اوردیم و بعدش هم بردیمت دکتر و تشخیص ویروسی شدن و چرک کردن گوش راستت رو دادن بهمون راهکار هایی دادن که فعلا تا یه هفته حمام نبرمت و وقتی هم خواستم ببرمت تو گوش هات پنبه بزارم و گوش هاتو خشک کنم. و دکتر گفت ...
7 خرداد 1393

جور وارجور از همه جا

سلام دوستان عزیزم   ا مروز اومدم با کلی عکس از گل پسرم از تو باغ گرفته تا بازی با اسباب بازیاش خلاصه من یعنی مامان الهام هرجا رسیدم ازش عکس گرفتم ببینید و لذت ببرید.   منکه عاشقشم شما رو نمیدونم   دنیا را خیلی کوچک می بینم که بگم به اندازه یه دنیا دوستت دارم   لطفا ادامه مطلب: تو آسمون قلبم خدا خودش نوشته یه لحظه با تو بودن قشنگتر از بهشته     بزرگترین روانشناسان دنیایند ، دو چشمت   این قدر که امیدوارم می کنند ، به زندگی . . .     پختن آش رشته در باغ     ...
25 ارديبهشت 1393

روزت مبارک بابای مهربونم

پدر خوب مهربانم بابا علی جونم روز پدر رو با تموم وجودم بهت تبریک میگم و به خاطر تموم سختی هایی که تو راه بزرگ کردنم برام کشیدی ازت تشکر میکنم شاید این کمترین کاری باشه که بتونم الان انجام بدم   پدر جان ، با یك دنیا شور و اشتیاق وضوی عشق می گیرم و پیشانی بر خاك می گذارم و خداوند را شكر می كنم كه فرزند انسان بزرگ و وارسته ای چون شما هستم. پدر جان عاشقانه دوستت دارم و دستانت را میبوسم .   به خاطر تمام خوبیهایی که در حق من کردی و به من بال و پر دادی و مرا بالنده کردی و با سوختن خود ...
25 ارديبهشت 1393

محمد جانم روزت مبارک

همسره عزیزتر از جانم محمد جانم روز مرد رو عاشقانه و با تموم وجودم بهت تبریک میگم. همسفر زندگیم وجود نازنین تو بهانه زیستن است. تو زیباترین حضور عاشقانه در زندگی من هستی. عاشقانه و بی نهایت دوستت دارم، بیش از آنچه تصور كنی. روزت مبارک. محمد جانم با وجوده تو عشق و محبت رو درک کردم و وقتی پیشمی و کنارتم .احساس آرامش میکنم  اگه لحظه ای با حرفام و کارام و ندانسته ناراحتت کردم و باعث شدم ازم دلگیر بشی ازت عذر میخام خیلی برام مهمی . خیلی.... من عشق رو با تو تجربه کردم . دوست داشتن و شادی و لبخند و حتی گریه ی از سر شوق   ...
25 ارديبهشت 1393

اندر احوالات 8ماهگی

 سلام جیگره مامانی تو چقدر ناز و خواستنی شدی این روزا مامان جونم الان یه هفته ای هست که چهاردست و پا میری و حسابی شیطون و بلا شدی همه ی وجودم خیلی باهوشی . با دقت به تموم حرفا مامان و بابا و اطرافیان گوش میدی و واسه اینکه بهت توجه کنیم با خودت خارجکی حرف میزنی و داد و بیداد میکنی و اگه ما بهت گوش ندیم شروع میکنی به دست دسی کردن و تند تند و با صدای بلند دست هاتو به هم میزنی اونوقته که همه بهت توجه میکنن و کلی ذوقت رو میکنن. این روزا در صدد هستی که به دیوار و میز تلوزیون و سرویس ها آشپزخونه بایستی و اگه حواسم بهت نباشه از عقب میخوری زمین وروجکم دیگه تو روروئک سریع ...
23 ارديبهشت 1393