تجدید خاطره ی تولده امیرعلی
سلام جیگره مامان
امشب با بابا محمد یه تجدید خاطره و فلش بک به گذشته ی نه چندان دور زدیم .
مطالبه صفحه ی 13 و 12و 11 وبت رو دیدیم و کلی ذوق کردیم چقدر زود گذشت این لحظاته
شیرین و ناب و هرچه میگذره شیرین تر میشی و چقدر من و بابایی خدا رو بابت تو هدیه ی
آسمونی که زمینی شدی و پریدی تو بغلمون شکر میکنیم و اشک شادی تو چشمامون حلقه زد.
وای چه خوب بود لحظه ی تولدت
وقتی که مامانی بهوش اومدم و اولین حرفی که زدم سراغه امیرعلی ام رو از
پرستاره کنارم گرفتم و از سلامتش اطمینان پیدا کردم و کلمه ی پرستار اون
موقع هیچوقت از ذهن و خیالم پاک نمیشه که گفت پسرت سالمه و یه گل
بدنیا اوردی
وقتی که پاتو گذاشتی روی این زمین خاکی
تموم گل های عالم شدن از دست تو شاکی
خدا هم هواتو داشته ، تو رو با گلا سرشته
با تو دنیای پر از درد ، واسه من مثل بهشته
با تمومه دردی که داشتم تنها آرزوم دیدنه رویه ماهه امیرعلی ام بود و تو اون
لحظه از خدا میخواستم اگه قراره جونم رو بگیره من فقط واسه لحظه ای پسرمو
ببینم اما وقتی اوردنم تو بخش و دیدمش و لمسش کردم از خدا خواستم تا بهم
عمر بده تا با پسرم باشم و مهرت بیش از پیش به دلم افتاد و و الان هم تنها خوشبختی و شادکامی من وجوده همسرمو و امیرعلی تمام هستی مامان
الهامه
این عکس هم اولین باری که بابامحمد دیدت و سریع ازت عکس گرفت و لحظه
شماری میکرده تا از بیمارستان مرخص بشیم.
اینم عکس امروز یعنی 8 ماه و 2 روزگی ات
خدایا خودت نگهدار و حافظش باش.
الهی آمین
روز نوشت:راستی دوستان عزیزم به این آدرس سر بزنید و عکس نی نی خودتون رو پیدا کنید یا بگید براتون بزارن.منم بصورت کاملا اتفاقی با این وب آشنا شدم و ازشون اجازه گرفتم که آدرسه وبشون رو بزارم
http://03293.niniweblog.com