امیر علی جونامیر علی جون، تا این لحظه: 10 سال و 8 ماه و 18 روز سن داره
یکی شدن دلامون یکی شدن دلامون ، تا این لحظه: 15 سال و 8 ماه و 18 روز سن داره
سن مامانسن مامان، تا این لحظه: 32 سال و 7 ماه و 30 روز سن داره
سن بابامحمدسن بابامحمد، تا این لحظه: 34 سال و 3 ماه و 30 روز سن داره

امیرعلی نازدونه و دردونه

کتاب افسونگر .... شعر مهمونی ... چشمک بزن ستاره ... باران

1392/5/25 20:38
نویسنده : مامان الهام
498 بازدید
اشتراک گذاری

م دوستای گلم خوبین ؟‌خوشین ؟‌سلامتین ؟

من می خوام توی این آپم 3تا  شعر کودکانه بنویسم

مهمونی

کنار گل تو باغچه

نشستن دو تا زنبور

یه مهمونی گرفتن

با یه دونه ی انگور

خانوم و آقا مورچه

رد میشدن از اونجا

زنبورای مهربون

صدا زدن بفرما!

شاپرک و کفشدوزک

می پریدن رو گلها

زنبورا ی مهربون

صدازدن بفرما!

کنار باغچه حالا

زیاد شدن مهمونا

مورچه ها و کفشدوزک

شاپرک و زنبورا

یه مهمونی گنده

دادن اون دو تا زنبور

منم بردم براشون

دو تا خوشه ی انگور

 

چشمک بزن ستاره

شد ابر پاره پاره             چشمک بزن ستاره

کردی دل مرا شاد           تابان شدی دوباره

دیدی که دارمت دوست      کردی به من اشاره  

در روز ناپدیدی                  شب مایه امیدی    

در ابرهای تیره                چون نقطه سپیدی

دیدی که دارمت دوست     کردی به من اشاره

چشمک بزن ستاره        از من مکن کناره

 

باران

باز برای آسمون

              از راه رسید یه مهمون

یه ابر چاق سیاه

              با خنده های قاه قاه

ابرِسیاه شیطون

             دوید توی آسمون

نشست کنار خورشید

     دامنشو روش کشید

آسمونو سیاه کرد

          خنده ای قاه قاه کرد

خورشید به ابر نیگا کرد

     پرنده رو صدا کرد

پرنده زود پر کشید

           رفت تا به ابرک رسید

پاهاشو قلقلک کرد

           به خنده هاش کمک کرد

ابر سیاه هی خندید

       اشک چشاشو ندید

خنده ی ابر بارون شد

         خورشید خانوم خندون شد

 

 

من می خوام عکس یه کتاب دیگرم که خوندم و خیلی ازش لذت بردم رو این جابذارم  

کتاب افسونگر از لوید الکساندر است که داستان دختری به نام مالری است که

افسونگری که قدرتش را از دست داده نجات می دهد و به او  کمک می کند تا

که قدرتش را به دست آورد و ...

 

بای

پسندها (0)
شما اولین مشوق باشید!

نظرات (0)