17ماهگی و رفتن به مشهد
سلام نازدونه مامان
سلام دردونه بابا
17ماهگی ات مبارک باشه طلاجونم
گلم این روزا بابا وقتش آزاد بود و یه سفر 4روزه به مشهد رفتیم
مامان هم با همکاری بابا یه نصفه روز خوش گذروند و رفت سرزمین موجهای آبی و
حسابی حسابی خوش
گذروند و البته به لطف یه دوست مهربون که باهام همراهی کرد و نزاشت مامان
احساس تنهایی کنه
امیرعلی جونم بابا تو این سفر برامون سنگ تموم گذاشتوتموم خواسته هامون رو
براورده کرذ پسرم وقتی بزرگتر
شدی از بابایی به خاطر این همه مهربونیش تشکرکن
یه عکس سه نفره هم گرفتیم و شما خیلی اذیت کردید و اصلا نمیزاشتید ازت
عکس بگیره تا بالاخره آقای عکاس
کلافه شد و دوربین رو داد دست بابایی و گفت خودت از گل پسرت بگیر چون
امیرعلی تا فلش دوربین به چشمش
میخورد گریه سر میداد و اون شب حسابی اذیتمون کردی اما نتیجه اش خوب شد
یه ساعت هم با عکس گل
پسر و یه لیوان هم هدیه داد .بعد عکساشو میزارم
دست بابامحمد درد نکنه با اینکه بعد از 3سال مشهد میرفتیم اما تو بهترین هتل
بردمون و حسابی خوش گذشت
البته با وجود امیرعلی خیلی درست نشد زیارت کنم و یه نماز جماعت هم نشد
بخونم همشو واسه خودم خوندم {فرادا}
چون شما از تو صف میزدید و میرفتید
اصلا فکرشو نمیکردیم تو این فصل مشهد انقدر شلوغ باشه به
محض ورود ما به مشهد بارندگی هم شروع شد .
{قدمه داریم ما{ماییم دیگه}
جای همه دوستان خالی
خیلی خیلی خوش گذشت