دیدار با دوستان قدیمی
امروز روز خیلی خوب و به یاد ماندنی برای من و صد البته امیرعلی بود.
امرور ساعت 3بعدازظهر دو تا از دوستان قدیمی ام از دوران دبیرستان قدم رنجه فرمودند وتشریف اوردن خونه مون آخه تا حالا امیرعلی رو ندیده بودن و با اولین برخوردی که باهاش داشتن هردوشون اتفاق نظر گفتن چقدر شبیه خودته انگار الهام کوچولوشده
یکی از دوستان یه دخمله نازه 2سال و نیمه به اسم پرنیا داره که برعکس منکه امیرعلی شبیه منه دخترش اصلا شبیه خودش نیست و به گفته خودش بچه هایه داداشش و خواهرش شبیه دوستم هستن اما بچه خودش به اقوام شوهرش رفته البته ناگفته نماند دوستم خوشگلتره اما خب کوچولوش هم بانمکو دوست داشتنیه
خیلی روز خوبی بود و حسابی به من که خوش گذشت امیدوارم به دوستام هم خوش گذشته باشه
.پرنیا کوچولو با امیرعلی حسابی مچ شده بود و براش جغجغه میزد و امیرعلی که گریه میکرد و میخواست بغل بشه پرنیا با زبان شیرینی که داشت به مامانش میگفت مامانی داره گریه میگنه بهش بگو گریه نکنه.آخ که من زبونشو بخورم
دوستم که امیرعلی رو بغل میکرد زیرچشمی یه نگاهی به مامانش می انداخت و سریع میگفت مامان بده مامانش بغلش کنه.و ناز میکرد
این بچه ها چه دنیایه زیبایی دارن کاش منم برگردم به بچگی هام
بچگی هام هم نشه برگردم به دوران مدرسه و راهنمایی و دبیرستان و شیطنت ها و درس نخوندن ها و خنده هایه از ته دل
اما خب امکانش که نیست چرا الانم رو باحسرته گذشته خراب کنم/زندگیه دیگه/
خب از مطلبم دور شدم.
یکی دیگه از دوستام تازه ازدواج کرده و به گفته خودش حالاحالا قصد بارداری نداره اما یه حرف بهم زد که خیلی به دلم نشست :گفت الهام اگه خدا به من یه نی نی مثه امیرعلی بهم بده خیلی خوب میشه آخه خیلی بامزه اس/ اما این دوسته خوبم شکسته نفسی میفرمایند اخه تو خوشگلی و خوش خنده بودن هیچی کم ندارن. ایشالله یه دخمل یا پسمله نانازن خدا بهشون به موقع اش عطا میکنه
خلاصه کلی حرف و اختلاط زدیم که اینجا نمیشه گفت اما در کل خیلی خیلی خوش گذشت و امیدوارم این رفت و آمدها تداوم داشته باشه. انشالله.
دوستانه خوبم منو خجالت زده و شرمنده کردند و واسه امیرعلی هدیه اوردن.دستشون درد نکنه.
این آبشار قلبی زیبا و این دسته گل تقدیمشون