مصادف شدن هفتمین ماهگرد با سومین روز بهاری و اندر احوالات امیرعلی
ای که تویی همه کسم
بی تو میگیره نفسم
اگه تو رو داشته باشم
به هرچی میخام میرسم
امروز یازدهم فروردین ماه 1393 است.
من بدلایل مختلفی با چند روز تاخیر اومدم ماهگرد امیرعلی رو تبریک بگم.
ای بهار زیبای مامان هفتمین ماهگردت مبارک باشه.
ماهه که کنارمی و منو با وجودت غرق در شادی کردی و هر چه به تعداد ماهگرد هات اضافه میشه برام شیرین تر و دوست داشتنی تر میشی و هیچ وقت به خیالم هم نمی یومد که تو دنیا احساس به این شیرینی رو بعد از عشق به بابات تجربه کنم انگار تکه ای از بهشت رو تو دنیا بهم دادن با وجوده تو وباباییت..
سوم فروردین هفتمین ماهگردت بود و من به خودت تبریک گفتم اما فرصت نشد بیام برات ثبتش کنم
ششم فروردین هم نوبت کیلو داشتی و با مامان جون رفتی چون من و بابایی نوبت دندون پزشکی داشتیم. پسره گلم از همین الان واسه خودت مردی شدی و مستقل رفتی مرکز بهداشت و اونجا هم به گفته مادرم آروم و خوش اخلاق بودی .
برنامه غذایی این ماه:
هفته اول بهت زرده تخم مرغ بدم از روز اول به اندازه یه نخود تا اخره ده روز به یه زرده کامل برسه.
هفته دوم حبوبات رو به سوپت اضافه کنم< فقط ماش وعدس >
البته 24 ساعت بزارم خیس بخوره
و تاحدامکان پوستش رو جدا کنم برای جلوگیری از نفخ
دراین ماه آبمیوه های طبیعی
مثه آب سیب و هویج و لیموشیرین هم میتونم بهت بدم
اما به مقدار کم.
ماست هم 2 قاشق یک ربع بعد از غذا بهت بدم.
و هفته آخر ماه 8 نان و بیسکویت هم با احتیاط بهت بدم
اما نه بصورت مسقیم نان رو تکه ی کوچک در سوپت بریزم
و بیسکویت هم با شیر یا آب جوشیده سرد شده مخلوط
و غذاهای ماه قبل رو هم طبق روال همیشگی بهت بدم
نوش جونت کنی.
وزن و قد ماهگی :
وزن: 7 و نیم کیلو
قد: 69 سانتی متر
اندر احوالات این روزهای ما:
این روزا امیرعلی در کنار جذابیت و تو دل برو بودنی که صد چندان شده حال مامان الهامش رو بدجور میگیره.
آخه بهونه گیر شده اونم نه تو خونه و در موقع بازی با اسباب بازی هاش و دیدن شبکه پویا
که دارم تموم تلاشمو میکنم خودم سرگرمش کنم تا دیدن تلویزیون اما انگار فایده نداره.
داشتم میگفتم تو خونه آرومه و زیاد بهونه گیر نیست اما تا بفهمه که ما قصد داریم بریم بیرون .وای وای
یه حال گیری اساسی واسه مامانش داره و همون موقع یا گل پسر
خوابش میاد یا گرسنه اش میشه
خلاصه بهمون نیاز پیدا میکنه و وحشت ناک ترش لباس پوشیدنشه که
نه میزاره خودشو خوشتیپ کنم نه مامان و بابا و با داد و بیداد و ژولیده پولیده از خونه خارج میشیم .
تا حالاش به خیر گذشت.
تا بیایم برسیم به مقصد تو راه گریه و زاری نه شیر میخوره نه میخوابه
وقتی هم به مقصد میرسیم همون کارا تکرا میشه تا من و بابایی 5
دقیقه ننشسته شوت شیم تو ماشین و د فرار.
خونه کسی هم که بودیم اونا هم سرسام میگیرن و ما با خجالت از خونه میایم بیرون
اگه کسی هم تو جمعمون باشه که بچه نداشته باشه میگه وای منکه تا ده سال آینده بچه نمیخام حالا بیا
بگو بخدا امیرعلی تو خونه آرومه نه کیه که باور کنه
بعد که کلید رو بابایی میزنه تو در و میایم تو خونه پسر آروم میشه< به
امیرعلی:این طور پیش بری دخترا از دور وبرت میپرن>
میزارمش زمین و لباساش رو از تنش در میارم حالا میشه همون
امیرعلی خوش خنده ی همیشگی حالا نخند کی بخند من و بابا هم
اینجوریمبعضی اوقاتم اینجوری
امیرعلی اینجوری
خطاب به امیرعلی:آخه مامان چلا
از دیگر شیرین کاری امیرعلی اصرار بر ایستادن
ومن و باباش و فک و فامیل خودمون رو هم میکشتیم رو زمین نمی نشست
و حالا برعکس شده یاد گرفته بشینه
و هیچ طریقی دراز نمیکشه
تا میخام بخوابونمش گریه اش در میاد
خداییش مادر وپسر لجبازیم تا نمی نشستی اصرار میکردم بشینی
حالا اصرار میکنم بخوابی
بابایی هم از صدتا کلمه اش 99 تاش امیرعلیه اونوقت من میشم
اینجوری...... پس من ...
بعضی موقعه ها هم اینجوریم
خب بریم سراغ روروئک سواری گل پسر
که حدود 2 ماهی هست میزارمت توش
اما تازه یکم عقب و جلو میری
و خیلی محتاطی و مراقبه خودتی
این شاه پسر ما تو پیست اتومبیل رانی آشپزخونه گازشو میگیره و
میره
چون سرامیکه
و به سرعت برق و باد میره
فداتتتتتتتتتتتتتتت
دوستتون دارم یه عالمه هر چی بگم بازم کمه/////////
سیزده بدر هم خوش بگذره