روزای سخت{تب کردن گل پسر}
سلام مامان فدات بشم
عزیزه دلم این روزا روزایه سختی رو هر دومون میگذرونیم.
دو شب پیش بصورت کامل غافل گیرانه تب شدیدی کردی
و بی قرار شده بودی و تو خونه نه تب بر و استامینوفن داشتم
نه بابایی خونه بود خلاصه مامانی خدارو شکربا مادرجون{مادر همسرم} تو یه ساختمون زندگی میکنیم و
شب رفتیم پیششون و با کمترین امکانات و پاشویه دادن و گذاشتن خیار به بدنت
تبت رو تا حد امکان پاین اوردیم
و بعدش هم بردیمت دکتر و تشخیص ویروسی شدن و چرک کردن گوش راستت رو
دادن بهمون راهکار هایی دادن که فعلا تا یه هفته حمام نبرمت و وقتی هم
خواستم ببرمت تو گوش هات پنبه بزارم و گوش هاتو خشک کنم. و دکتر گفت
احتمال داره با مصرف داروهات بدنت واسه مدتی پر از جوش های قرمز بشه و بهم
اطمینان داد که نترسم و اگه بزنه بیرون یعنی رو به بهبودی هستی.
تمام هستی من نمیدونی چه حالی هستی چشمات قرمزه قرمزه وهنوز هم تبت
پایین نیومده و مراقبت هستم. 2 شب هم هست بالا سرت تا صبح بیدارم تا خدایی
نکرده تبت بالاتر نره و تبت رو میگیرم و مراقبت هستم.
مامانی ازت میخام که احترامه همه بزرگتر هات رو داشته باشی چون وقتی مریض
بودی همه نگرانت بودن و پدر جون{پدرشوهرم }و مادر جون {مادرشوهرم}هر لحظه
احوالت رو میپرسیدن و کمک حال مامان بودن و سریع بردنت دکتر و منم ازشون
ممنونم. چون بابامحمد تا ظهر کنارت بود و همرام بود و پا به پایه من کمکت کرد
ولی بعدش به اجبار رفت کار و من تنها شدم اما واقعا دستشون درد نکنه که همرام
بودن
عسلم امروز هم واسه اولین بار و به تنهایی ایستادی فدایه پیشرفت هات برم
مامان جونم الان هم خونه مادر جون{مادر مامان} هستیم واز بابا علی{پدر مامان}و
مادرجون هم بابت همراهیشون ممنونم
خدایا شکرت که من و بابایی< مامان و بابا< به این مهربونی داریم
گلم خدا کنه که این تب کردنات و بی قراری هات از دندونات باشه و با جوانه زدن
اولین دندونت شادی رو به من هدیه بدی