اندر احوالات 8ماهگی
سلام جیگره مامانی تو چقدر ناز و خواستنی شدی این روزا
مامان جونم الان یه هفته ای هست که چهاردست و پا میری
و حسابی شیطون و بلا شدی
همه ی وجودم خیلی باهوشی.
با دقت به تموم حرفا مامان و بابا و اطرافیان گوش میدی و واسه اینکه بهت توجه کنیم با خودت خارجکی حرف میزنی و داد و بیداد میکنی و اگه ما بهت گوش
ندیم شروع میکنی به دست دسی کردن و تند تند و با صدای بلند دست هاتو به
هم میزنی اونوقته که همه بهت توجه میکنن و کلی ذوقت رو میکنن.
این روزا در صدد هستی که به دیوار و میز تلوزیون و سرویس ها آشپزخونه بایستی و اگه حواسم بهت نباشه از عقب میخوری زمین
وروجکم دیگه تو روروئک سریع حرکت میکنی و به همه جا سرک میکشی.
پاره ی تنم این روزا خیلی پیشرفت داشتی و منم کلی ذوقت رو میکنم
به قول مامانم مثه دوران بارداری خودته که تا ماه 8 اگه کسی نمیدونست باردارم
اصلا متوجه نمیشد اقوام هم که میدونستن میگفتن به 4 یا 6 ماهه میمونی
اما به محض ورود به ماه هشت یهو تغییر احساس شد
و حسابی بارداریم آشکار شد
الان هم امیرعلی همین طوره
تا هفت ماهگی تغییراتش خیلی کند و آهسته بود
اما ماشالله قربونش برم الان کلی پیشرفت داشته
فقط تو دندون در اوردن منو چشم انتظار گذاشته
البته ناگفته نماند که من خودم هم به گفته مادرم دور دراوردم
و من دلمو به این حرف خوش کردم که هر چه دیر تر در بیاره مدت زمان بیشتری دندون شیری تو دهنش سالم میمونه.
خب تموم هستی مامان اینم از اندراحوالاتت در این روزا.
انشالله به امید حق شاهد پیشرفت های روز افزونت در روزایه اخیر باشم
شیر مرد کوچولویه مادر روزت هم مبارککککک{روز مرد}
عاشقتم امیرعلی جونم